کوفه آبستن حوادث است، اما او مصمم بود و رفت تا در عشقبازی با معبود به دیار او سفر کند.
ماه است که میدرخشد و ستارگانند که فروزانند، رعد وبرق به غرش درآمد و ناگاه بانگ رستگاری به گوش رسید " به خدای کعبه سوگند که رستگار شدم".
ماه بهسیاهی میگراید وستارگان انگار از جای خود کنده میشوند، ستونها بهلرزه درآمدند و علی (ع) در محراب عشق بهدست ملعونترین آدم بهخون غلتید.
باز هم هوس فاجعه آفرید، چشم سیاه و رویسفید که روح شیطان در آن دمیده بود "ابن مجلم" را اسیر خود کرد و او را با خود به سوی آتش برد.
سکوت حاکم بر کوفه کشنده است ، پس چرا کوهها متلاشی نمیشوند و آسمان به زمین نمیریزد؟! چرا آتش نمیبارد؟!
امشب شب شادی شیطان و اندوه خوبان است، تیغ کین فرق مهر را شکافت.
باز هم دستی کینه توز بالا رفت و بر فرق آفتاب فرود آمد دستی که هنگام بلندکردن شمشیر هم بیشک یا علی (ع) گفت.
میروم تا از خویشتن بیرون شوم ...
سه روز ازشکافتن فرق مولا با شمشیر کین میگذرد، امروز ۲۱ماه رمضان است، امروز خورشید طلوع نکرد، جهان تا هفت آسمان عزادار مولایش است، عزادار کسی که دنیا را سه طلاقه کرده بود.
بپوشای آسمان برتن خودجامعه ماتم کهبزرگ مرد تاریخ بهزخم زهر نامردان در بستر آرمیده و شفائی برایش نیست.
کودکان با دستانی لرزان که ظرفهای شیر را نگه داشتهاند اشک میریزند و سر به سوی آسمان بلند میکنند، ناگاه انتظار به سر میرسد...
این صدای شیون و ضجه است که از خانه علی (ع) بر میخیزد ، علی رفت علی رفت ، پدر یتیمان رفت ...
پردهها کنار رفت و معلوم شد این علی (ع) بود کهیار و دلسوز نیازمندان و یتیمان بود ، رفت تا همه احساس یتیمی کنند.
علی (ع) رفت تا این جمله بعد از قرنها در ذهنها ملکه شود که "علی(ع) کشته عدلش است